آنچه دی کرد به من آن پسر سر گرغر


اندر آفاق ندیدم که یکی لمتر کرد

گفتمش پوتی و لوتی کنی امروز مرا


دست بر سر زد و پس پای سبک در سر کرد

دست در گردنم آورد پس او از سر لطف


گوش و آغوش مرا پر گهر و زیور کرد

تا تو آبی خوری آن جان جهان بی مکری


پشتم از آب تهی و شکم از نان پر کرد